loading...
بریچ رسمی کبری 11
سر آغاز
سلام به همه بروبچ کبرایی-تام بکی !!

اینجا اولین وبلاگ داستان نویسی کبرا11
و
من اولین نویسنده ی داستان های کبرا11 در جهان هستم!
و به قول بربچ رییس داستان نویسای کبرا11یی!
داستان های اینجا رو هیچ جای دیگه گیر نمیارین و مطمئن باشین ازخوندنشون
پشیمون نمیشید!!
بعضی از داستان ها دارای کلیپ
(ساخته شده به دستان هنرمند و استاد کلیپ سازی

A.H
هستن و برخی دیگه از داستان درحال حاضر در حال ترجمه به انگلیسی توسط
خودم هستن!)
در حال حاضر دو فصل اول داستان ها کاملا نوشته ی خودم و فصل سه  برگزیده ی
داستان های من و نویسنده های فعال هستن!
فصل 4 از داستان ها بزودی نوشته میشود
شما میتونید داستان های فصل های گذشته رو به راحتی ازمنو های سمت راست
پیدا کنیدو ازخواندن انها لذت ببرید!
کپی داستان ها با ذکر منبع و نام نویسنده در وبلاگ های دیگر مجاز است
با تشکر: ریحانه.س.م

ریحانه بازدید : 4966 دوشنبه 12 فروردین 1392 نظرات (0)

نام داستان :دام مرگ بن

نام نویسنده : ریحانه

سمیر تو پاسگاه مشغول نوشتن گزارش ماموریت قبلیشون بود طبق معمول بن دیر کرده بود!!گوشی سمیر زنگ میخوره آندریا بود سمیر:الو سلام عزیزم!!آندریا(با صدای لرزان):اللو!!سمیر من و آیدا……….!!ناگهان صدای کلفت یه مرد میاد:اگه نمیخای دفعه ی بعد جنازشون رو ببینی اون همکار چلفتیتو فردا ساعت6 تو پارکینگ همیل بیار و تحویل بده!! وبعد گوشی رو قطع کرد!!سمیر در حالی که ترسیده بود:الووو…آندریا…..آندرییییییییییییا!!در همون لحظه بن اومد و گفت:چیزی شده؟؟سمیر:نه فقط یکی زنگ زد و با من و تو فردا ساعت6 قرار گذاشت!!وقت تمامبن:خوب زمان خوبیه چون من شبش جایی دعوتم! فردا ساعت5/45

ادامه ی داستان را در ادامه ی مطلب بخواندید

سمیر در حال رانندگی:میدونی بن آخه این طور که تو فکر میکنی نیست……امم!!بن:مشکل چیه؟سمیر در حالی که ماشین رو جلوی پارکینگ همیل نگه میداره با چهره ی نگران میگه:اونا آندریا و آیدا رو گروگان گرفتن!!اصلا ماجرای قرار نیست!!بن:پس چرا بهم زودتر نگفتی؟؟!!حالا در مقابلش چی میخوان؟سمیر:تو رو!!بن:منو!!سمیر:آره البته مجبور نیستی کمکم کنی خودم از پسش یه جوری برمیام!!حالا زود ماشین از اینجا برو تا کسی ندیدتت!! بن در حالی که دستاشو رو شونه های سمیر میزاره:این چه حرفیه ما همیشه در غم ها و شادی هامون باهم بودیم این بار هم از پسش باهم بر میام مگه نه!؟؟!سمیر سرش رو به نشانه ی تایید تکون میده و لبخند تلخی میزنه!!

نقشه ی بی نظیر کاراگاهان ما:

با فیلم بازی کردن سمیر رو به بن اسلحه میگیره و وقتی آندریا و آیدا رو تحویل گرفت به بن کمک میکنه!

همین اتفاق هم میوفته و سمیر آندریا و آیدا رو تحویل میگیره اما لیزر تک تیراندازی رو که مخفیانه رو به اون دو گرفته شده رو هم میبنه و در فکرش میگذره که بن مقاومت میکنه بزودی و جون همسر و دخترش به خطر میوفته!!بنابراین با اسلحه محکم به سر بن میزنه و بن بیهوش میشه!!

آیا واقا سمیر بن رو رها میکته تا هر بلایی سرش بیارن؟؟

چه بلایی سر بن میاد؟؟

اونها برای چی بن رو میخاستن؟؟

سمیر آیدا و آندریا رو به یه جای امن میرسونه و دوباره برمیگرده و میبینه که دست و پا و دهن و چشای بن رو بستن و در حالی که بیهوشه سوار ماشین میکننش!!سمیر در اون لحظه واقعا نمیدونست چی کار کنه که ناگهان فکری به نظرش میرسه!!یکی از ربایندگان:ریو بیا دیگه باید سریع از اینجا بریم!ریو:چی با منی!؟-:آره دیگه د جون بکن!ریو سوار ماشین میشه و بغل دستیش میگه:برو مخفیگاه!!ریو:!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!تعجب -:برو دیگه!!ریو:من من ……………….!!-:خیلی خوب باز زیاد زدی!باشه اینبارم من میرونم! بالاخره به مخفیگاه میرسن!!بن کم کم داشت بهوش میومد!!دهن و چشاشو باز میکنن و میبندنش به یه ستون!!(اما پاسخ سوال های بی جواب:سمیر بن رو به حال حودش رها نکرده بود اگه کمی دقت کنیم ریو همون سمیر بود اون ریوی واقعی رو اسیر کرده بود و لباسا و ماسکش رو زده بود آخه در این گروه هیچ یک حتی برای نیرو های خودی ماسکشون رو برنمیداشتن!!سالها قبل وقتی بن تو پلیس جنایی بود همراه همکارش ماری رو یه پرونده که درباره ی بمب خطرناک اتمی بود کار کرده بودن طی این پرونده ی خطرناک ماری کشته شد و بمب هم توسط دولت در جایی نامعلوم مخفی شد و تنها شاهد پرونده بن یگر بود اونا بار ها به گرفتن بن سعی کرده بودند اما هر بار با مقاومت های بن و کمک های سمیر مواجه بودند!!ایبار نقشه ای کشیده بودند که هر دو رو خنثی کنند!!)بن بهوش میاد و حالش جای خودش نیست نمیدونه چه اتفاقی براش افتاده یعنی واقعا سمیر منو رها کرده!!این فکری بود که بن میکرد!!جلوی چشماش خلافکار قدیمیش بیم و ارازل و اوباشش رو میبینه!!بیم:به به دوست صمیمیم بن!!بن:فک نکنم از دوستای صمیمی این جوری پذیرایی کنن!!بیم:راس میگیا!!بر بچ بساط پذیرایی مستر بن رو بیارید!!و یکیشون با چوب محکم بن رو میزنه و بن از درد به خودش میپیچه!!بیم:خوب بود!؟از پذیراییمون خوشت اومد!؟اگه پسر خوبی باشی زود مرخصت میکنیم!!حالا هم زود بگو اون بمب لعنتی کجاست!!بن:هه مثل اینکه هنوز عاقل نشدی حتی اگه بخوای منو بکشی هم بهت نمیگم!!بیم:باشه پس امتحان میکنیم!! و به زیر دستاش اشاره میکنه و میره اونا هم بن رو تا جون داشت میزنن سمیر واقعا نمیتونست این صحنه ها رو تحمل کنه و از طرفی نمیتونست کاری هم بکنه واسه همین مدتی میره بیرون تا کسی متوجه ی ناراحتی هاش نشه!!از طرفی بیم بعد از چند ساعت برمیگرده و وقتی میبینه که بن هیچی نگفته خیلی عصبانی میشه و اسلحشو میکشه بروی بن و …….!!سمیر از بیرون صدای تیر میشنوه….نگران بن میش و هراسان داخل میره و صحنه ی دردناکی رو میبینه…….بله بیم بالاخره کار خودشو کرد!!

سمیر با وحشت وارد میشه و میبینه که بیم از شدت خشمگینی به بن تیر زده!!(به سینش تیر خورده بود)بیم میگه:فردا شب نوبت ریو(سمیر خودمون) و دار و دستشه که نگهبانی بدن!!و بعد میره!سمیر سریعا میاد بالا سر بن و سعی میکنه که خونریزیشو بند بیاره!!بن با سختی و نفس زنان میگه:تو کی هستی!!؟؟…………..هههه………..چرا داری بهم کمک میکنی؟سمیر:امم من من یه دوستم……یه پلیس مخفی!!به من اعتماد کن!!بن:بهترین دوستم…بهترین پلیسی که میشناختم به من خیانت کرد!!حالا من چطور به تو اعتماد کنم!؟یکی از خلافکارا:هی ریو اونو ولش کن!بیا برو به بربچ زنگ بزن خبر بده که فردا نوبت پاس ماهه!!ریو:باشه اومدم!!و سمیر با تلفن به بربچ خبر میده البته نه بربچ خلافکار بلکه بربچ پلیس!!و بعد دوباره پیش بن برمیگرده!!بن بیهوش بود!!بالاخره پلیسای دیگه میرسن!!تعداد خلافکارا کم بود و همشون دستگیر میشن به اثتثنای افراد اندکی که مقاومت میکنن و تیر میخورن!!سمیر ماسکشو برمیداره تا با اونا قاطی نشه اما غروب بود و هوا تاریک و یکی از نیرو های خودی به اشتباه تیری به سمیر میزنه!!

سه روز بعد

سمیر بهوش میاد و میبینه که تو یه بیمارستانه!!سمیر:چی شده من…….!!پرستار:آروم باشید آقای گرکان!!شما چند روزه که بیهوش هستید!!سمیر:بن بن بن……اون حالش خوبه!؟و پرستار جوابی نمیده!!دکتر میاد داخل و وقتی اصرار سمیر رو میبینه سرش رو به نشانه ی تاسف تکون میده و میگه:متاسفم!!خاکسپاریشون دیروز بود!!گریهگریهسمیر باور نمیکرد که بن مرده!!اما پس از گذشت زمان دیگه کاری از دستش بر نمیومد!! برای سمیر همکار جدیدی به اسم لارنس میاد!!اون نسبتا با عرضه بود اما نه اندازه ی بن!!اون جاشو تو دل سمیر باز میکنه اما نه به اندازه ی بن!!(خوب هیچکی به پای بن نمیرسه دیگه)!! 2سال میگذره!!سمیر پس از مدتی به اصرار لارنس(همکار جدیدش)یه پرونده ی کلفت دسش میگیره!! ((((((شرح پرونده:شخصی با ظرافت تمام از سازمان های مهم شهر از گاوصندوق های دیجیتالیشون کدهای رمز رو سرقت میکنه!!طبق فیلم دوربین های امنیتی گرفته شده این شخص قد نسبتا بلندی داره و سویشرت طوسی میپوشه و با کلاه سویشرت صورتشو میپوشونه!!و قابل توجه که کار کردن با گاوصندوق های دیجیتالی کار هر کسی نیست و پلیس های اندکی کار کردن با اونا رو میدونن!!))))))سمیر و لارنس تصمیم میگیرن که چند شب رو در یک سازمانی که تا به حال ازش سرقت نشده و احتمال سرقت به اون وجود داره بگذرونن!!شب ها میگذره و هیچ خبری نمیشه!!تا اینکه یک شب برق اون سازمان قطع میشه!!سمیر و لارنس از هم جدا میشن!!سمیر شخص مورد نظر رو میبینه!!سمیر:پلیس!!دستاتو بزار بالا سرت و آروم برگرد!!و اون خلافکار چون چاره ی دیگه ای نداشت همین کار رو میکنه!!سمیر به آرومی نزدیک میشه اما تا چهره ی اون رو میبینه دستاش میلرزه و چشاش سیاهی میره چون چیزی رو که میدید نمیتونست باور کنه!!(سمیر به آرومی:ب…..)و اون شخص از این فرصت استفاده میکنه و یه مشت به صورت سمیر میزنه و فرار میکنه!!لارنس در همون لحظه میرسه و میره دنبال سارق!!اما سارق از نرده ها میپره و فرار میکنه ولی در حین فرار دستاش به تیغ های نرده میخوره و زخمی میشه!!لارنس میاد پیش سمیر!!لارنس: حالت خوبه!!تو چت شده!!؟؟سمیر:امکان نداره ….امکان نداره ….اون …اون…ب..ب..ن…بود!! لارنس:چی! کی بود!!؟؟سمیر:بن!!همکار قبلیم!!اون مرده…ولی……من دیدمش حاضرم قسم بخورم!!لارنس:چییییی!!تو یه مرده ی متحرک رو دیدی!!؟؟این مسخرس!!دیوونه شدی سمیر!؟ سمیر:برام فرقی نمیکنه که تو باور میکنی یا نه؟ولی من اونرو دیدم!!بعد باهم به پاسگاه برمیگردن!!همه از حرفای سمیر متعجب میشن و فکر میکنن که سمیر دیوونه شده!!لارنس پیشنهاد میکنه که خون رو نرده ها رو آزمایش کنن!!بعد از مدتی جواب آزمایش میاد و خون رو نرده ها با خون پرونده ی پلیسی بن یکی بود!!همه گیج شده بودن یعنی واقعا چه اتفاقی افتاده بود!!؟؟بعد از ساعت کاری سمیر به طرف ماشینش رفت تا بره خونه اما ناگهان……..!! سمیر وقتی بهوش میاد میبینه که دستاش بستس!!و بن روبروش وایساده!!بن:تو میدونی!تو همه چی رو میدونی!!سمیر:منظورت چیه بن!!بن:اسممو همه ی اطلاعات مربوط به من!!تو منو میشناسی در حالی که من حتی خودمو نمیشناسم!!سمیر:تعجببن:ببین من ..من چند سال پیش طبق یه سانحه حافظمو از دست دادم و هیچی یادم نمیاد حتی اسممو!در به در دنبال کسی بودم که منو بشناسه!!اما پیداش نکردم!!تا اینکه با شخصی آشنا شدم که منو میشناخت!!اسم من اشنایدره!!من برای اون کد های سازمان های مخصوص رو میدزدیدم تا اینکه تو رو دیدم و تو منو با اسم دیگه ای صدا میکنی!!من واقعا گیج شدم!!سمیر:اشنایدر!! این خیلی مسخرس!!تو بنی!!تو یه پلیسی نه یه دزد!!بیا دستامو باز کن تا با هم صحبت کنیم!!من همه چی رو بهت میگم!!بن:از کجا بدونم که بهم صدمه نمیزنی و دستگیرم نمیکنی؟!!سمیر:این چه حرفیه!!من بهترین دوستتم!!(((اعتماد به نفس سمیر رو حال کنید)))بن:من یه بار به بهترین دوستم اعتماد کردم و اون بهم خیانت کرد!!حالا چطور به تووو اعتماد کنم!!!بالاخره بن به سمیر اعتماد میکنه و دستاشو باز میکنه سمیر هم همه چیز رو بهش توضیح میده!!از طرفی دیگه بچه های پاسگاه متوجه ی مفقود شدن سمیر شده بودن و در به در دنبالش میگشتن!!سمیر بعد از مدتی صحبت با بن متوجه ی کف دستای زخمی بن میشه(به نرده ها خورده بود)و دستاشو با پارچه ای که دم دستش بود باند پیچی میکنه!!بن هم که دیگه اعتمادش نسبت به سمیر کامل شده بود گوشی و اسلحه ی سمیر رو بهش پس میده!!بچه های پاسگاه هم به وسیله ی گوشی روشن سمیر پیداش میکنن و لارنس با نیروی کمکی میاد و تا به اونجا وارد میشه میپره سر بن و میگیرتش!!سمیر سرش داد میزنه:داری چی کار میکنی ولش کن!!لارنس:ولی اون…..سمیر:اون دوست و همکار منه!!اون یه پلیسه!!(در همین لحظه هوته و کنرال میرسن و با تعجب حرف سمیر رو تایید میکنن!!)

بن همراه بقیه به پاسگاه میره در پاسگاه همه در حد شاخ در آوردن از دیدن بن متعجب میشن!!در آخر پرونده ی دزدی کد ها مختومه اعلام میشه بن اون شخصی رو که مجبورش میکرد کد ها رو بدزده رو لو میده و کد ها بازگردانیده میشه و بن دوباره به سر کار قبلیش برمیگرده!!و در زمانی که همه چیز تموم شده به نظر میرسید از طرفی دیگه لارنس از پلیس بزرگراه میره بیرون و چون از همون اول پلیسیش پلیس بزرگراه بود دیگه شغلی نداشت و باید از اول شروع میکرد و نامزد لارنس وقتی این موضوع رو متوجه شد ترکش کرد!!لارنس که همه ی زندگیشو باخته بود همه رو از چشم بن میدید و با اینکه میدونست دیگه چیزی درست بشو نیست اما به نحوی میخواست از بن انتقامش رو بگیره!!(با گرفتن جونش)

پایان وقت کاری
سمیر:بن همراه من بیا من میرسونم!!بن:اممم…کجا..؟؟سمیر در حالی که لبخند میزد:خونت!! بن:خونه؟؟من خونه دارم!!سمیر:خونه که چه عرض کنم قصر داری!!بن:خوشمزه سمیر:قلب لارنس:تعجبسبزگریهشیطانو وقتی که سمیر بن رو به خونش میرسونه لارنس اون دو رو تعقیب میکنه!!!!!!سمیر بعد از رسوندن بن به واحدش به طرف ماشینش برمیگرده تا برگرده خونه ی خودش اما ناگهان متوجه ی ماشین پارک شده ی لارنس میشه!!از طرف دیگه لارنس وارد واحد بن میشه و با سلاح سرد(چاقو) به بن حمله میکنه.بن مقاومت میکنه اما یهو پاش لیز میخوره و میوفته و لارنس چاقو رو به سمت شکم بن میگیره و بن با دستاش دستای لارنس رو میگیره اما شدت فشار لارنس هر لحظه بیشتر میشد و چاقو با شکم بن فاصله ی میلیمتری داشت

و همون لحظه سمیر میرسه و شلیک میکنه!!!!لارنس میمیره!!سمیر با نگرانی میره بالا سر بن و میگه:حالت خوبه؟!؟!طوریت که نشد!!بن:نه……نه……….حالم خوب…………ولی ناگهان بیهوش میشه!!!!!!!!!!!!سمیر خوب نگاه میکنه بن زخمی نبود ولی چرا بیهوش شده بود؟؟بن رو به بیمارستان میرسونه و دکتر معاینش میکنه و بعد از مدتی بهوش میاد و دکتر خبر خوبی بهشون میده!!که بن بخاطر شوک ناگهانی که بهش وارد شده دوباره همه چی یادش اومده!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    داستان های فصل دوم

    داستان شماره 1

    داستان شماره 2

    داستان شماره 3

    داستان شماره 4

    داستان شماره 5

    داستان شماره 6

    داستان شماره 7

    داستان شماره 8

    داستان شماره 9

    داستان شماره 10

    داستان شماره 11

    پشت صحنه ی داستان ها

    داستان های فصل سوم

    داستان شماره ی 1

    داستان شماره ی 2

    داستان شماره ی 3

    داستان شماره ی 4

    داستان شماره ی 5

    داستان شماره ی 6

    داستان شماره ی 7

    داستان شماره ی 8

    داستان شماره ی 9

    داستان شماره ی 10

    داستان شماره ی 11

    پشت صحنه ی داستان ها

    آمار سایت
  • کل مطالب : 324
  • کل نظرات : 3901
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 146
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 16
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 22
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 537
  • بازدید ماه : 1,768
  • بازدید سال : 12,341
  • بازدید کلی : 2,840,886
  • کدهای اختصاصی